بعضی وقت ها یادمان می رود که چرا به دنیا آمده ایم. شاید فکر می کنیم به دنیا آمده ایم تا زندگی ای بکنیم و بعد برویم و شاید اگر حالت خوبی را برای خودمان در نظر بگیریم، آمده ایم تا کارهای خوبی بکنیم که پاداش خوب بگیریم.
یادمان می رود که برای اینکه این دنیا را ببینیم چه سختی ها و مشقت ها را متحمل شدیم. تنگ و تاریکی ها یادمان نیست. معلق بودن ها یادمان نیست و حتی یادمان نیست که با کثافت عجین بودیم.
یادمان نیست که چشم انتظاری های برای آمدنمان بوده است . یادمان نیست که دلی برایمان می تپیده است تا ما را ببیند. یادمان نیست که صدای گریه امان چقدر برای کسی که چشم انتظارمان بود لذت بخش بود.
او می خندید به گریه ی ما و خدا را شکر می کرد.
همان «او» نیز یادش نیست که «او»یی برای تحمل دردهایش چقدر خوشحال بود. یادش نیست که «او»ی «او» چقدر شنیدن ناله هایش را دوست دارد.
بعضی وقت ها، وقتی گرفتاری های کوچکمان را می بینیم و لب به شکواییه می گشاییم، دلمان باید بلرزد. چشم انتظارمان برای رسیدنمان منتظر است . باید بترسیم آن هنگام که دغدغه هایمان می شود همین بندهای ناف و کثافت هایی که دورمان را گرفته است . معلق بودن هایمان می شوند تعلقاتمان و دلمان تنگ نمی شود برای روشنایی هایی که چند قدم بیشتر با ما فاصله ندارند. نمی دانیم که هرچه بیشتر دور آن بچرخیم و بخواهیم با چنگ و دندان نگهش داریم، بیشتر امکان خفگی امان هست، می پیچد دور گردنمان و شاید ما احساس می کنیم که کانال زندگی امان را محکم نگه داشته ایم و داریم حفظش می کنیم.
بعضی وقت ها بریده شدن کانال های دنیوی ات، به مثابه ی بریده شدن بندنافیست که تو را رها می سازد. پس گریه ات برای چیست؟ فقط کافیست که چشمت را بگشایی و ببینی لبخندش را.
بعضی وقت ها یادمان می رود که فشارها و معلق بودنها برای بزرگ شدنمان است. برای اینکه رشد کنیم تا آدم شویم.
فشار سختی ها ما را گله مند می کند و هی نگاهمان به دور و برمان می چرخد و زندگی ها را رصد می کنیم و دلخوشی های اطرافمان دلمان را می برد تا آنجا که از «او» ناامید می شویم.
بعضی وقت ها سیاهی ها هدیه1 ایست گران قیمت.
و تواصو بالصبر ... باید صبر کنیم، بالاخره رها می شویم.... رها....
رها از آنچه دلمان را تسخیر کرده و جایی نگذاشته برای «او»ی واقعی...
رها از آنچه داشتنش از یک سو ، نگه داشتنش از سویی دیگر دغدغه ی ذهنمان می شود...
رها از «خود» و از هوای «خود» ...
و باورم بر این است که بدون «یاعلی» نمی شود، اوست سررشته ی زمین به آسمان...
________
1) +
کلمات کلیدی: